پنج‌شنبه ۲۴ آذر

  احتمالا با آدم‌هایی برخورد داشتین که به نشونه‌ها اعتقاد دارن. من خودم شخصا، با وجود همچین مفهومی مشکل فلسفی دارم. ولی،

As a PhD student, I should report whatever I observe :D

  یه بار چند وقت پیش، خیلی دو دل بودم که یه‌کاری بکنم یانه. همین‌طور که داشتم فکر می‌کردم دیدم یه روزنامه جلوی دستم رو میز افتاده و صفحه‌ی فال (horoscope) روزنامه باز بود. فال اون روز من می‌گفت بهتره سه روز تصمیمت رو به‌عقب بندازی (من گوش نکردم و اون تصمیمم رو همون روز عملی کردم و هنوز هم نمی‌دونم کار درستی کردم یا نه!)

  یه بار، با ماشین رفته بدوم خرید و جنس‌هایی که خریدم رو گذاشتم صندلی عقب ماشین (میوه و گوشت و ...). ماشین را که پارک کردم (کلا یادم رفته بود که از خرید دارم بر می‌گردم). جلوی در آسانسور، یه خانمی رو دیدم که کلی خرید کرده بود.


  چند روز پیش یکی از دوستام به من زنگ زد و گفت که بهش زنگ زده بودم. ظاهرا جیبم شماره‌اش رو گرفته بود(pocket dialing). نیم ساعت بعد، یه اتفاق عجیب غریب برام افتاد و من یادم افتاد که یه مورد مشابه،‌ برای همون دوستم پیش اومده بود (باهاش تماس گرفتم و ...). نمی‌دونم اگه جیبم با اون تماس نگرفته بود، آیا به ذهنم می‌رسید که با اون تماس بگیرم.

  هفته‌ی پیش داشتم به یه موضوعی فکر می‌کردم. هر کاری کردم یادم نیومد واژه‌ی  انگلیسی برای "روح" آدم چیه. سه، چهار ساعت بعدش داشتم مطلب یک وبلاگ رو می‌خوندم که توش بیشتر از ۵ بار از واژه‌ی soul استفاده شده بود.

  سه هفته‌ی پیش، با خودم، تصمیم قطعی گرفتم که بعد از تموم شدن درسم، نرم دنبال کار دانشگاهی (بنا به دلائل بسیار!). دقیقا روز بعدش، بخش ۱۹ کتاب "زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند" را خوندم!

هیچ نظری موجود نیست: