من از دید دوستان

جمعه ۱۱ آذر

 ظرف غذام رو ورداشتم رفتم تو common room دانشکده. داشتم غذا را گرم می‌کردم که الف اومد:

الف: ...
الف: ناهار چی داری؟
من: فسنجون!
الف: راستی تو با کی هم‌خونه بودی؟
من: من با فلانی هم‌خونه هستم ... اون الان ایرانه
الف: برای همینه کمتر میای دانشگاه. خونه‌ی خالی و حال و حوول؟
من: حال و حوول آره ولی خونه خالی نه! پدر و مادرم اومدن پیشم برای همینه ...
الف: آها! من یه ساعته دارم با خودم فک می‌کنم آفتاب از کدوم ور در اومده که تو فسنجون درست می‌کنی!!

هیچ نظری موجود نیست: