دوشنبه ۲۱ آذر
دیروز، به مادرم گفتم که طرز پخت چند تا غذای جدید رو یادم بده. گفت مثلا چی. گفتم ...
من: چقدر از فلان چیز بریزم؟
مادر: ...
من: چقدر از بهمان چیز لازم دارم؟
مادر: ...
من: چقدر باید رو اجاق باشه؟
مادر: ...
...
مادر: ببین! من چشمی میدونم از هر چیز چقدر لازمه. اندازه و پیمونه که نداریم
من: خب! من حالا چیکار کنم که چشمم اندازهگیری بلد نیست؟ یعنی من باید ۳۰ سال تلاش کنم تا بتونم ... یا ... رو درست کنم؟
مادر: پ.ن.پ! میخوای یه روزه همه چیز رو یاد بگیری؟*
* با کمی تحریف!
دیروز، به مادرم گفتم که طرز پخت چند تا غذای جدید رو یادم بده. گفت مثلا چی. گفتم ...
من: چقدر از فلان چیز بریزم؟
مادر: ...
من: چقدر از بهمان چیز لازم دارم؟
مادر: ...
من: چقدر باید رو اجاق باشه؟
مادر: ...
...
مادر: ببین! من چشمی میدونم از هر چیز چقدر لازمه. اندازه و پیمونه که نداریم
من: خب! من حالا چیکار کنم که چشمم اندازهگیری بلد نیست؟ یعنی من باید ۳۰ سال تلاش کنم تا بتونم ... یا ... رو درست کنم؟
مادر: پ.ن.پ! میخوای یه روزه همه چیز رو یاد بگیری؟*
* با کمی تحریف!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر