۱۲ دی ۱۳۸۶ |
دیشب روی کاناپهی تختخوابشو جواد خوابیدم و قرار شد که فردا با جواد بریم دنبال خرید تخت و میز کامپیوتر برای من. امروز با جواد رفتیم دنبال خرید وسیله. البته امروز کلا همهجا تعطیل بود. جواد یه خانم هنگکنگی را پیدا کرده بود که کل وسایل خونشو گذاشته بود برای فروش. با اتوبوس تا اونجا رفتیم. یه چند دقیقه پیادهروی تا رسیدن به ایستگاه اتوبوس. در مدتی که منتظر اومدن اتوبوس بودیم (۷-۸ دقیقه) چندتا چیز جالب دیدم: اتوبوس اومد و سوار شدیم. جواد یه کارت نشون داد و من هم ۲.۵ دلار وارد حلقوم یک دستگاه نسبتا خودپرداز که داخل اتوبوس بود کردم. و دستگاه هم یه بلیت به من داد. اتوبوسها تو ایستگاههایی که مسافر ایستاده باشه و یا ایستگاههایی که مسافری بخواد پیاده بشه نگهمیداشت. برای درخواست پیادهشدن باید یه طناب گلمنگولی را میکشیدی. راننده در جلوی اتوبوس و باز میکرد و برای باز شدن در عقب ماشین باید به در یه ضربه زده بشه. صندلی بندی اتوبوسها هم جالب بود (به زودی یه عکس از داخل اتوبوس میزارم). باید یه خط عوض میکردیم. برای سوار شدن به اتوبوس دوم، دیگه لازم نبود بلیط بخرم همون بلیط اولی ظاهرا تا ۲ ساعت برام کافی بود. باید بلیط به همون دستگاه نسبتا خودپرداز وارد میکردم. از ایستگاه دوم که پیاده شدیم باید میرفتیم کلیف اونو. همینطور که داشتیم میگشتیم که این خیابونه کجاست یه خانم و آقای چینی(من به همه شرق آسیایی میگم چینی!:p) اومدن. قبل از اینکه ما فرصت کنیم بهشون بگیم که دنبال کجا هستیم مرده گفت: هو یو بین لاست؟ نو، دو یو نو ور از دی کلیف اونو. یس او کرس. رایت اور در! رسیدیم به خونه یارو. این هم چینی بود البته بعد فهمیدم که هنگکنگی بوده. ظاهرا یه خونه خریده بوده و عجله داشت که از دست وسیلههاش که تو این خونه بود راحت بشه. من اونجا یه تختخواب، میز و صندلی و دراور دیدم که میگفت رو هم میشه ۱۰۰ دلار. به نظر میومد قیمتش خوب بود. مبلی که جواد خریده بود ۱۲۰ دلار رو میداد ۵۰ دلار. میگفت اگه چند دست وسیله وردارین چند دست وسیله دیگه را رایگان به ما میده. فردا باید بریم ببینیم که میشه یه کامیون یا یه چیزی تو این مایهها با قیمت مناسب گیر آورد یا نه؟ با همون بلیت که خریده بودم تا خونه برگشتم. رانندگی تو اینجا هم خیلی جالبه یا شاید هم تو تهران خیلی جالبه. ایست کامل تو چهارراهها و سهراههایی که حق تقدم ندارن. تو چهارراهها اونهایی که میخوان به چپ بپیچن در سمت چپترین خط پشت سر هم میایستن بدون توجه به اینکه میتونن از خط دوم هم استفاده کنن. کلا خیلی بچه مثبت هستن. |
زندگینامه - ۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
ماشینها چراغهاشون خودکاره تقریبا. دستِ خودشون نیست زیاد که روشن کنن وسطِ روز یا نه.
ارسال یک نظر