زندگی‌نامه - ۴





سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶

تو کانادا برای این‌که بتونی حقوق دریافت کنی باید شماره بیمه (Social Insurance Number) داشته باشی. وقتی رفته بودم دانشگاه فرم‌های TA را به من دادن و گفتن که باید بری و این شماره را بگیری و ... .حالا بماند که بعد فهمیدیم که تاریخ شروع قرارداد TA را اشتباهی تنظیم کردن (تاریخ شروع را زده بودن ۳۱ دسامبر ۲۰۰۸ به جای ۳۱ دسامبر ۲۰۰۷). با جواد رفتیم تو اداره‌ای که باید این کار را انجام می‌داد. یه خانم بود که مدارک منو گرفت و گفت برو بشین اسمتو می‌خونن و ممکنه یه ساعت معطل ب‌شی. من هم گفتم باشه و رفتم یه جا نشستم. حدود ۱:۳۰ ساعت شد و تا اون موقع هیچ کسی را صدا نزدن از بین کسانی هم که نشسته بودن هیچ کی کم نشد. یه خانم هنگ‌کنگی که کنارم نشسته بود از من پرسید که اسم کسی را تاحالا خوندن گفتم نه.
بعد شروع کرد به پرسیدن در مورد این‌که تو چرا این‌جا اومدی بچه‌های من با پست این کارشونو انجام دادن. بهش گفتم که من دانشجو هستم و از ایران اومدم.
وقتی فهمید ایرونی هستم پرسید ایران چه جور جایی چه قدر جمعیت داره. بهش گفتم ۷۰ میلیون گفت
وه!، ا بیگ کنتری! ای دنت ثینک ایت ایز دت بیگ.
بعد هم گفت که دخترش با یه خانم ایرانی که استاد فیزیک بوده دوست بوده و می‌گفت که این خانم برای این‌که برای دیدن پدر و مادرش بره ایران و برگرده لازم بوده از شوهرش یه نامه بگیره که تو اون شوهره رضایت داده باشه که زنش از ایران خارج بشه. بهش گفتم تو ایران قوانین دو دسته هستن، دسته اول قوانین بسیار روشن‌فکرانه و دسته دوم قوانین بسیار متحجرانه! بعد یکم براش توضیح دادم که جریان چیه دوزاریش افتاد.
بعد از این‌که گفتمانم با خانمه تموم شد رفتم و از اون منشی که مدارکمو داده بودم بهش پرسیدم چه شد تا کی باید منتظر بمونم گفت هنوز باید منتظر بمونی! گفتم که الان ۲ ساعته من منتظرم و شاکی شدم. برام خیلی جالب بود که این‌جا هیچ کدام از ارباب رجوع‌ها صداشون در نیومده بود و شاکی نشده بودن، اگه این اتفاق تو ایران افتاده بود مطمئنا مردم یه رفتار دیگه از خودشون نشون می‌دادن. نمی‌خوام بگم این خوبه یا بده فقط می‌خوام بگه متفاوته!

هیچ نظری موجود نیست: