زندگی‌نامه - ۶





یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶

امروز ظهر بعد از ناهار دیدم یه آفتاب کم جونی تو آسمون پیدا شده، رفتم یکم قدم بزنم. با خودم گفتم در حالی که قدم می‌زنم یه کاره مفید هم انجام بدم. تا حالا چندین بار تلاش کرده بودم که شماره موبایلمو یه خاطر بسپارم ولی نتونسته بودم! اما امروز تونستم!
تا قبل از امروز من همیشه می‌خواستم شماره را مثل انگلیسی حفظ کنم، رقم به رقم یا دو رقم یه دو رقم، ولی امروز گفتم بزار یه بار هم به سبک خودمون امتحان کنم، خیلی راحت یادم موند:
هفتصد و هفتاد و هشت، هشتصد و نود و پنج، سیزده، شصت و یک.
البته می‌دونم این‌جا الزاما همه شماره را رقم به رقم نمی‌گن ولی من نتونسته بودم یه ترکیب خوب از این شماره در بیارم که بشه حفظش کرد.

هیچ نظری موجود نیست: