کار ما، کار اون‌ها


با بچه‌های شرکتی که توش اینترن‌شیپ می‌رم رفته بودیم قایق‌سواری روی امواج خروشان.


کتی، یکی از کارمندان گروهی بود که قایق‌سواری را مدیریت می‌کردند. کتی کارش این بود که با ماشین در مسیر رودخانه، با ماشین میومد و در چند جای مشخص، چک می‌کرد که قایق‌ها و مسافرها سالم هستن یا نه...

همون اول که کارشو برام تعریف کرد به نظرم خیلی یک‌نواخت و خسته‌کننده اومد. فقط برای این‌که یه موضوعی برای حرف زدن داشته باشیم پرسیدم:

Me: How do you like your job?
C: I love it… it is fun! I see many different people … I am working in the middle of forest…  I love the sound of river…

شاید هم خودش می‌دونست که کارش چقدر یک‌نواخت و کسل‌کننده هست. یه بار وسط حرفاش گفت:
 
C:  ...that's the price I have to pay to work in this environment...

از من پرسید:

C: So, your company is developing games for iPhone,… All of you should have an iPhone, then!
Me: Not really! May be less than half of the company are using iPhone… I am using an android phone...
C: yeah! I heard a lot of good stuff about Android, ...
Me: (I started talking about why iPhone is not a good choice… discuss its price, … its limitations, etc)
C: You hate Apple and you are working for it

من حس و حال توضیح دادن این موضوع را که من برای اپل کار نمی‌کنم را نداشتم  (این که بگم این کاری که من می‌کنم می‌تونست رو هر گوشی‌ای دیگه‌ای پیاده بشه و ...). ولی این صحبت من را به این فکر انداخت که:

"احتمالا دانشمندها، مهندس‌ها و دکترهایی که در تولید سلاح‌هایی که به منجر به کشته شدن آدم‌ها (بی‌گناه) می‌شن دست دارن هم توجیهی شبیه توجیه من دارن!"

هیچ نظری موجود نیست: