منطق من/ منطق تو

شنبه ۳۰ مرداد

من: ... ... ...
م: داری اَدای منو در میاری!
من: نه! دارم با منطق تو فکر می‌کنم!
م: جدی. لازم نکرده! با منطق خودت فکر کن.
من: اون کاریه که هر روز می‌کنم! تکراری شده. می‌خوام یه کار جدید بکنم

جمعه ۲۸ مرداد

Last night, I was out with a group of friends. I checked my pockets and noticed that I had a loonie and a toonie. I had been tempted to buy lottery tickets. In my first try, I lost two dollars.

I bought another ticket, and asked my friends, half-joking, to cross their fingers for me.

- I really believe if I cross my fingers, something strange is going to happen! I am not going to do that.
- (Me) Just do it once and you will see nothing will happen

PS.1. This conversation should have happened in Persian! I am not sure why I recall it in English
SS. The same night, I went to Casino and won $90. May be it was because somebody decided to cross her/his fingers for me :wink

هر کس از ظن خود شد یار من

چهارشنبه ۲۶ مرداد


من فکر نکنم هیچ وقت انسان موفق بشه یه ماشین برای ترجمه از یک زبان به یک زبان دیگه بسازه! چون خیلی وقت‌ها، جمله‌ها تو کانتکس (زمینه) هستن که معنی دارن و یه نفر که تو اون کانتکس نباشه ممکنه برداشت کاملا متفاوتی از همون جمله‌ی داشته باشه.

مثلا، یه مشکلی برای من پیش اومده بود و من می‌خواستم نظر یکی از دوستام‌و در مورد این که دلیل به‌وجود اومدن این مشکل کیه بدونم، ولی دلم نمی‌خواست جزئیات جریان رو بهش بگم. کلی فکر کردم و آخرش به صورت یه سوال، از دوستم یه چیزی پرسیدم. من چون کاملا تو کانتکس خودم غرق بودم اصلا به این‌که ممکنه از سوالم یه برداشت دیگه‌ای بشه، فکر هم نکرده بودم (ولی بعدش فهمیدم که این کارم اشتباه بزرگی بوده!)

البته اون جمله‌ی اولم در مورد ترجمه‌ی ماشینی کتاب‌ها احتمالا کمتر درسته. چون برای یک کتاب، شاید بشه اطلاعات پس‌زمینه‌ای رو هم (در حین توصیف در کتاب) تشخیص داد و ذخیره کرد، و اگه بشه این کار رو انجام داد شاید این مشکل یکم کمتر بشه.

ترک عادت موجب مرض است

چهارشنبه ۱۹ مرداد

بعضی وقت‌ها، به‌طور تصادفی، می‌فهمی که یه عادت خاص داری، یه کاری رو تکرار می‌کنی، و ...

برای اولین بار، سال ۸۰ فهمیدم که وقتی شروع به خوندن یه کتاب می‌کنم تا تمومش نکنم زمینش نمی‌زارم. (امتحان میان‌ترم ریاضی مهندسی بود و من خوندن کتاب مرشد و مارگاریتا رو شروع کرده بودم). برای اون امتحان، تقریبا هیچی درس نخوندم.

بعد از اون، شروع کردم به ترک این عادت (کشتن حس کنجکاوی بیش‌فعالم!). یه زمان مشخص از روز رو به کتاب خوندن اختصاص دادم (و خیلی پایبند بودم که از اون محدوده‌ی زمانی خارج نشم - حتی اگه وسط خوندن یک صفحه بودم).

تازگی‌ها متوجه شدم که الان از اون‌طرف بوم دارم می‌افتم: اصلا نمی‌تونم یه کتاب داستان رو بگیرم و بیشتر از یکی دو ساعت متوالی بخونمش. باید وسط خوندنم حتما یه وقفه‌ای باشه. (عجیب‌تر از اون اینه که برای دیدن فیلم سینمایی هم همین کارو می‌کنم. اگه تنها باشم، یه فیلم ۲ ساعته رو تو ۲ وعده‌ی یه‌ساعته می‌بینم!).

پارسال متوجه شدم که کلا هر جایی برای تفریح و یا مهمونی می‌رم با دوستای صمیمی‌ام می‌رم. و اگه به هر دلیلی اونا بپیچونن من‌هم اون مهمونی یا ... رو می‌پیچوندم.

از اول این هفته شروع کردم به ترک این عادت! اگه یه برنامه‌ای بچینم و دوستام همراهی نکنن خودم تنهایی می‌رم (تا این لحظه که ۲ بار این موضوع پیش اومده). تنها نگرانی‌ام اینه که یک‌دفعه ببینم به این طرز رفتار عادت کردم و همه‌جا تنها می‌رم!!
چهارشنبه ۱۲ مرداد

خیلی وقت‌ها پیش میاد که یه چیزی یا یه حرفی آدم‌ رو می‌ترسونه.

آخرین بار، "س" بود که منو ترسوند (البته فک کنم عمدی نبود!)

من: دیشب داشتم The Catcher in the Rye رو می‌خوندم به اون‌جایی رسیدم هلدِن رفت یه هتل تو نیویورک اجاره کرد و ...
من: من وقتی داشتم داستان رو می‌خوندم این حس رو داشتم که هلدِن قرار نیست با سانی بخوابه. و وقتی اون پاراگراف که هلدن به سانی گفت که من فقط می‌خوام با تو صبحت کنم کلاً دیگه بی‌خیال خوندن کتاب شدم.
من: به نظرم خیلی مسخره بود که خواننده بتونه حرکت بعدی یه آدمی که نویسنده کلی تلاش کرده پیچیده نشونش بده رو پیش‌بینی کنه.
س: خوب! پس اگه این‌طوری باشه که تو کلا نباید از هیچ کتاب رمانی که تخیلی نباشه خوشت بیاد! نویسنده‌ها تلاش می‌کنن تا در طول داستان تو شخصیت قهرمان داستان رو بشناسی و ...
من: این درسته! ولی وقتی یه نویسنده تلاش می‌کنه که قهرمان داستانش رو زیادی پیچیده (و غیر‌قابل پیش‌بینی) نشون بده اگه بتونی حرکت بعدی قهرمان داستان رو پیش‌بینی کنی یعنی یه جای کار مشکل داره دیگه ...
س: ...

بعد از این مکالمه، کلی ترسیدم که آیا ممکنه که دیگه هیچ کتاب رمانی برام جذاب نباشه (خوش‌بختانه تا الان که این اتفاق پیش نیومده).