جمعه ۱۰ تیر

برگه‌هایی که باید تصحیح می‌کردم‌و ورداشتم، مقاله‌ای که باید می‌خوندم‌و هم گذاشتم روی برگه‌ها و کتاب (داستانی) که داشتم می‌خواندم‌و هم ورداشتم. می‌خواستم برم یه قهوه‌ای بخورم و برگه‌ها رو صحیح کنم، بعد مقاله‌ رو بخونم و اگه وقت شد چند صفحه هم کتاب بخونم.

پ: چن وقته کتاب‌خون شدی؟ چه‌خبر شده!؟
من: من کتاب‌خون بودم! از وقتی با شماها گشتم از کتاب‌خونی در اومده بودم!!

هیچ نظری موجود نیست: