بدانم و بمیرم یا نادانسته و جاهل درگذرم!

پنج‌شنبه ۲۶ اسفند


یه وقتهایی هست که یه چیزی رو نمی‌دونی و در نتیجه وقتی کسی ازت یه سوالی می‌کنه و یا با یکی صحبت می‌کنی راحت می‌‌گی من چیزی در این مورد نمی‌دونم. گاهی از روی کنجکاوی، شروع می‌کنی به سرک کشیدن تو یه موضوعی که خیلی در راستای کاریت نیست و یک کتاب، مقاله یا یه چیزی تو این مایه‌ها را گیر میاری می‌خونی.

بعد، ممکنه با خوندن اون مقاله، کتاب و یا... به موضوع علاقه‌مند بشی و بری یکی دو تا کتاب دیگه بخونی. مشکل وقتی پیش میاد که همه‌ی اون دو سه‌تا کتاب از یه دیدگاه به موضوع نگاه کرده باشن (مخصوصا اگه زمینه‌ی کار علوم انسانی باشه). اون وقته که از جهل درمیای میری تو جهل مرکب!


۱ نظر:

ناشناس گفت...

مشکل وقتی حل می شه که یه 10 تایی کتاب در این زمینه بخونی و اون دید رو به دست بیاری، به طوری که بتونی از اون زاویه دید تولید کنی. اون وقت می تونی بری از یه زاویه ی دیگه وایسی دید بزنی. مهم اینه که از هر گوشه و کناری دید رو زده باشی.
:دی