دیروز با ه نیکان رو بردیم حموم! بماند که ه چقدر ویدیو دید و من چقدر بهش گفتم حالا نیکان که هنوز تمیزه و ...
اول کار همه چی داشت خوب پیش میرفت و نیکان هنوز داشت تصمیم میگرفت که از حموم کردن خوشش میاد نه.
ه: شیر آب رو میبندی؟
من خواستم شیر آب رو میبینم که دستم برای یک ثانیه خورد به شیر دوش، و یکم آب از دوش پاشیده شد پایین. چند قطره آب ریخت رو نیکان.
ن: 😢😢😢😢😢😓😓😥😥😪😪
ه: (بعد از کلی تلاش ناموفق برای آروم کردن نیکان، با لحن بچگونه) عسلم باید عادت کنی دیگه! بابات اینطوریه دیگه!! به وقتهایی سوتی میده... عادت میکنی. مجبوری عادت کنی!