دیروز یکی از دوستام داشت از "پلتیک" زدنش سر کار تعریف میکرد و در پاسخ به اعتراض من که اصلا چرا باید سر کار پلتیک زد گفت:
:- پلتیک زدن ( و دورویی و ...) تو کار لازمه... همه جا و همه کس این کارو میکنن...
به یاد کلاس پنجم ابتداییام افتادم:
اون سال، کلاس ما یه کلاس کوچیک بود... فکر کنم زیر ۲۵ نفر تو کلاس یه بودیم و با هم خیلی جور بودیم. یه روز، وسط بازی و شوخی تو زنگ تفریح میز معلم رو شکوندیم (الان نه یادم میآد چه جوری شد که میز شکست و نه این که کی بود که میز رو شکوند).
آقای معمائی (معاون مدرسهمون) مسئول پیگیری این قضیه شده بود. دو بار اومد سر کلاس و توضیح داد که ممکن بود یکی از شما آسیب ببینه و تو شوخیهاتون مواظب باشین و ... خیلی دوستانه گفت کی این کارو کرده.... خودش بیاد بگه و هیچ مجازاتی براش تعیین نمیشه (که خب طبیعتا کسی نگفت کار کی بوده)... بار بعد مدیر مدرسه اومد سر کلاس و گفت که هر کی میدونه بیاد به دفتر اطلاع بده (ما به کسی نمیگیم کی قضیه رو لو داده).... و باز هم کسی چیزی نگفت.
بعد از یه هفته، میز رو عوض کردن. فردای روزی که میز رو عوض کردن، سر صف آقای معمائی در مورد این موضوع صحبت کرد:
- که باید مواظب شوخیهایی که میکنیم باشیم.
- که این که میز(و سایر لوازم مدرسه) از مالیاتی که پدر و مادرهامون میدن تامین میشه ...
- و ...
بعد با یه لحن پدرانهای گفت:
هیچ کدوم از بچههای کلاس پنجم ج حاضر نشدن بگن که کی میز رو شکونده.... این که یکی بیاد و دوستهاشو بفروشه کار اصلا خوبی نیست... ولی حواستون باشه این که میگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو همیشه جملهی درستی نیست: منظور این نیست که اگه رفتین تو جمع دزدها، دزد بشین. همیشه یادتون باشه که پایبندی به اخلاق (و استانداردهایی که برای خودتون تعریف کردین) باید براتون مهمتر از تک موندنٔتون تو جمع باشه.
این شاید یکی از تاثیرگزارترین جملاتی بوده باشه که شنیدم.
پ.ن. هرگز منظورم این نیست که باید با فرهنگ، اخلاقیات و رفتار جامعهای که توش زندگی میکنیم مقابله کنیم.
:- پلتیک زدن ( و دورویی و ...) تو کار لازمه... همه جا و همه کس این کارو میکنن...
به یاد کلاس پنجم ابتداییام افتادم:
اون سال، کلاس ما یه کلاس کوچیک بود... فکر کنم زیر ۲۵ نفر تو کلاس یه بودیم و با هم خیلی جور بودیم. یه روز، وسط بازی و شوخی تو زنگ تفریح میز معلم رو شکوندیم (الان نه یادم میآد چه جوری شد که میز شکست و نه این که کی بود که میز رو شکوند).
آقای معمائی (معاون مدرسهمون) مسئول پیگیری این قضیه شده بود. دو بار اومد سر کلاس و توضیح داد که ممکن بود یکی از شما آسیب ببینه و تو شوخیهاتون مواظب باشین و ... خیلی دوستانه گفت کی این کارو کرده.... خودش بیاد بگه و هیچ مجازاتی براش تعیین نمیشه (که خب طبیعتا کسی نگفت کار کی بوده)... بار بعد مدیر مدرسه اومد سر کلاس و گفت که هر کی میدونه بیاد به دفتر اطلاع بده (ما به کسی نمیگیم کی قضیه رو لو داده).... و باز هم کسی چیزی نگفت.
بعد از یه هفته، میز رو عوض کردن. فردای روزی که میز رو عوض کردن، سر صف آقای معمائی در مورد این موضوع صحبت کرد:
- که باید مواظب شوخیهایی که میکنیم باشیم.
- که این که میز(و سایر لوازم مدرسه) از مالیاتی که پدر و مادرهامون میدن تامین میشه ...
- و ...
بعد با یه لحن پدرانهای گفت:
هیچ کدوم از بچههای کلاس پنجم ج حاضر نشدن بگن که کی میز رو شکونده.... این که یکی بیاد و دوستهاشو بفروشه کار اصلا خوبی نیست... ولی حواستون باشه این که میگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو همیشه جملهی درستی نیست: منظور این نیست که اگه رفتین تو جمع دزدها، دزد بشین. همیشه یادتون باشه که پایبندی به اخلاق (و استانداردهایی که برای خودتون تعریف کردین) باید براتون مهمتر از تک موندنٔتون تو جمع باشه.
این شاید یکی از تاثیرگزارترین جملاتی بوده باشه که شنیدم.
پ.ن. هرگز منظورم این نیست که باید با فرهنگ، اخلاقیات و رفتار جامعهای که توش زندگی میکنیم مقابله کنیم.