I am writing this post in Toronto using a wifi named "pamenar" whose password is Tir2Gholoo (with little modification!), in a street full of hippy people singing and dancing.

I just had a walk through the street. I have seen many middle-aged men and women, although looking like normal people (in their appearances), you could say, from how they dance and clap, that they really love to get a haircut like that of the Hippie boy playing drum.

I am gonna miss Toronto!

پنج‌شنبه ۵ خرداد

Two minutes before my talk,
Chair: How do you pronounce your last name?

Talk announcement:
Chair: Our next talk is "blah blah" presented by Amir em, presented by Amir.

After talk,
Chair: I am really sorry! pronouncing your last name is not really easy.
Me: That's ok! Sometimes I, myself, forget how to pronounce my last name


داشتم با یکی از بچه‌ها چَت می‌کردم. در مورد استاد جدیدش و ... صحبت می‌کردیم:

اون: استاد جدیدم لب نداره. من باید تو خونه کار کنم.
من: حالا باهاش صحبت کن شاید تونس یه جایی برات جور کنه.
...
اون: من لب‌(آز) می‌خوام.

من یه لحظه فَکَم افتاد که چطور این نکته‌ی انحرافی رو دید!

یک‌شنبه ۱۸ اردیبهشت

این روزا، جو هاکی (روی یخ) و هاکی دیدن تو ونکوور خیلی داغ‌ه. چند بار اولی که هاکی تماشا می‌کردم (همون اوایل که اومده بودم کانادا) چند نکته‌ی جالب توجهم رو جلب کرده بود:

- با این‌که هاکی یه بازی نسبتا خشن هست ولی تماشاگرها کاملا درهم! می‌شینن. یعنی جای مشخصی وجود نداره که بگی مثلا سمت راست تماشاگرهای میزبان نشستن و یا ... (منظورم اینه که شبیه فوتبال یا والیبال نیست).

- من که تاحالا هاکی بازی نکردم! اولین باری که داشتم هاکی تماشا می‌کردم برام جالب بود که می‌دیدم بقیه‌ی آدم‌هایی که داشتن تماشا می‌کردن (کانادایی‌های جمع) برای یه کارهایی هیجان‌زده می‌شدن که به نظرم خیلی معمولی میومد و یه وقت‌هایی هم، به نظرم طرف کار خفنی کرده بود انگار نه انگار (مثلا توپ و از لای پای حریف رد کرد). بعد از چند بار هاکی دیدن، فهمیدم که هاکی با فوتبال فرق داره!

یک‌شنبه ۱۱ اردیبهشت

تو این پست، سه نفر وجود دارن که اسمشون با پ شروع می‌شه!

دیشب تولد پ(۱) بود. پس از خوردن کیک، به پیشنهاد پ(۲) مافیا بازی کردیم. تو بازی من خدا بودم و پ(۲) و ب مافیا.

من: شب شد، همه بخوابن. مافیا چشماشونو باز کنن. مافیا یک‌نفرو انتخاب کنن.
پ(۲) و ب به دو نفر مختلف اشاره می‌‌کنن.
من: مافیا یک نفرو انتخاب کنن.
هنوز پ(۲) و ب به تفاهم نرسیدن و دارن به دو نفر مختلف اشاره می‌کنن.
من: ظاهرا مافیا با هم به تفاهم نرسیدن. مافیا فقط یک نفرو انتخاب کنه.
...

در ادامه‌ی بازی، پ(۲) به ن می‌گه تو خیلی حرف نمی‌زنی! یکم این کارت مشکوکه!
ن: اگه از اول بازی به رفتار من دقت کرده باشی من با کسی مخالفت نمی‌کنم. اگه یادت باشه، مافیا با هم مشکلات درون گروهی داشتن. من اگه جزو مافیا بودم قطعا اون مشکلات برای مافیا پیش نمیومد.

من پیش خودم: استدلالت خیلی خوب بود! (تحلیل شخصیت هم داشت!) جای پ(۳) خالی!