یکشنبه ۱۰ آذر
وقتی دبیرستان بودیم بهداد یه داستانی در مورد اینکه چجوری اسکل بودن یه نفر باعث شده بود که اون بتونه چندتا مسالهی سخت و حلنشدهای را حل کنه (البته نمیدونم اون داستان واقعی بوده یا نه) تعریف کرده بود. داستان از این قرار بوده که:
یه دانشجویی تو آخرین روز کلاس درس خواب میمونه و وقتیمیرسه سر کلاس میبینه، کلاس تموم شده بود و چند تا مساله رو تخته نوشته شده بودن. با خودش میگه که حتما اینها تمرینهایی هستن که باید تحویل بدیم. شروع میکنه به فکر کردن رو سوالها و تا روز امتحان چندتا از اون مسالهها را حل میکنه و تحویل استاد میده. استاد با تعجب یه نگاهی به تمرینها میاندازه و میگه من تمرینی نداده بودم. بعد که صورت تمرینها را میخونه میفهمه که چندتا سوال بازی را که جلسهی آخر رو تخته نوشته بود توسط این دانشجو حل شده.
حالا این داستان برای من یه جور دیگهای تکرار شده. استاد یکی از درسها به عنوان تمرین گفته بود که "مسالهی یک حالت خاصی از مسالهی دو است. چرا؟" من صورت سوال را به اشتباه خوندم که "آیا مسالهی یک حالت خاصی از مسالهی دو است؟ چرا؟" و چون به نظرم میرسید که جواب بلی برای این سوال، خیلی تابلوه، تلاش کردم که ثابت کنم این دو تا مساله با هم معادل هستند و آخر کار هم ثابت کردم!!. تمرین و تحویل دادم. با یکی از بچهها که صحبت میکردم تازه فهمیدم که صورت سوال و اشتباه خونده بودم!
رفتم اثباتمو به استاده گفتم، اون یکم دنبال سوتی و جوب تو اثباته گشت ولی به نظرش درست اومد (چون از نظر شهودی خیلی واضح بود که این دو تا مساله معادل نیستند!) ولی بعد گفت حالا بزار یه بار دیگه اثباتتو بخونم.
پینوشت۱. البته معادل بودن این دوتا مساله احتمالا هیچ جای علمو تکون نمیده و حتی فکر نکنم بشه از توش یه مقالههم در اورد.
پینوشت۲. صورت مساله را میتونین اینجا پیدا کنید(قسمتدومه توضیحات مورد انتظار در مورد مقالهیدوم)
وقتی دبیرستان بودیم بهداد یه داستانی در مورد اینکه چجوری اسکل بودن یه نفر باعث شده بود که اون بتونه چندتا مسالهی سخت و حلنشدهای را حل کنه (البته نمیدونم اون داستان واقعی بوده یا نه) تعریف کرده بود. داستان از این قرار بوده که:
یه دانشجویی تو آخرین روز کلاس درس خواب میمونه و وقتیمیرسه سر کلاس میبینه، کلاس تموم شده بود و چند تا مساله رو تخته نوشته شده بودن. با خودش میگه که حتما اینها تمرینهایی هستن که باید تحویل بدیم. شروع میکنه به فکر کردن رو سوالها و تا روز امتحان چندتا از اون مسالهها را حل میکنه و تحویل استاد میده. استاد با تعجب یه نگاهی به تمرینها میاندازه و میگه من تمرینی نداده بودم. بعد که صورت تمرینها را میخونه میفهمه که چندتا سوال بازی را که جلسهی آخر رو تخته نوشته بود توسط این دانشجو حل شده.
حالا این داستان برای من یه جور دیگهای تکرار شده. استاد یکی از درسها به عنوان تمرین گفته بود که "مسالهی یک حالت خاصی از مسالهی دو است. چرا؟" من صورت سوال را به اشتباه خوندم که "آیا مسالهی یک حالت خاصی از مسالهی دو است؟ چرا؟" و چون به نظرم میرسید که جواب بلی برای این سوال، خیلی تابلوه، تلاش کردم که ثابت کنم این دو تا مساله با هم معادل هستند و آخر کار هم ثابت کردم!!. تمرین و تحویل دادم. با یکی از بچهها که صحبت میکردم تازه فهمیدم که صورت سوال و اشتباه خونده بودم!
رفتم اثباتمو به استاده گفتم، اون یکم دنبال سوتی و جوب تو اثباته گشت ولی به نظرش درست اومد (چون از نظر شهودی خیلی واضح بود که این دو تا مساله معادل نیستند!) ولی بعد گفت حالا بزار یه بار دیگه اثباتتو بخونم.
پینوشت۱. البته معادل بودن این دوتا مساله احتمالا هیچ جای علمو تکون نمیده و حتی فکر نکنم بشه از توش یه مقالههم در اورد.
پینوشت۲. صورت مساله را میتونین اینجا پیدا کنید(قسمتدومه توضیحات مورد انتظار در مورد مقالهیدوم)