مرحله‌ی بعدی!

هفته‌ی دیگه قراره یکی از همکارهام بازنشسته بشه. 

نگرانم که دیگه از مرحله‌ی دوستام بچه‌دار شدن به مرحله‌ی دوستام بازنشسته شدن دارم می‌رسم... نباید فاصله‌شون بیشتر می‌بود؟

با «ا»، بعد از مدت ‌ها، داشتم صحبت می‌کردم.
ا: خوب، دیگه چه خبر؟ خوبی؟
من: خوبم... الان یه چند شبه «ن» نصف شب بیدار می‌شه نتونستم خوب بخوابم یکم خسته‌ام.
ا: «ن»؟
...
 ا: من یه همکار دارم بچه‌اش که شش ماهه شد «اسلیپ ترین»اش کردن، می‌گفت دیگه خود بچه کل شب رو می‌خوابه...
من: می‌دونی «اسلیپ ترین» چطوریه؟
ا: نه!
براش توضیح دادم!
ا: از رو اسمش انتظار داشتم خیلی انسانی‌تر از این چیزی که تو گفتی باشه!

 
 
 
 
 
 


مادر بی‌جون

پیش‌زمینه: مادر من، هنوز وقتی که نیکان به دنیا نیومده بود، اعلام کرد که می‌خواد نیکان بهش بگه «مادر جون». مامان «ه» هم تصمیم گرفت که «مامان جون» باشه.

«ه» از خرید برگشته بود و داشت لوازم رو جابه‌جا می‌کرد.

من: نیکان! بیا بریم ببینیم مامان‌جونت چی‌کار داره می‌کنه؟
ه: مامان‌جونش که این‌جا نیست!؟
من: خوب بیا بریم مادر جان‌ات رو ببین!
ه: مادرجونش هم که این‌جا نیست؟
من: خوب! بیا بریم مادر بی‌جون‌ات رو ببینیم!

ما ایرونی‌ها

داشتم با یکی که در کانادا زندگی می‌کنه صحبت می‌کردم:

من: این‌جا ماسک اصلا پیدا نمی‌شه... از دو هفته پیش ما همه جا رو گشتیم پیدا نکردیم.
من: آنلاین هم (رو آمازون) هم پیدا نمی‌شه...
آ: این‌جا هنوز پیدا می‌شه ولی قیمتش رو بردن بالا... قبلاً یه بسته‌ی ۵۰تایی‌اش بود فلان قدر دلار الان ۵تا شو می‌دن همون قیمت!
ط: ظاهرا تو ایران هم یه سری احتکار کرده بودن...
ط: ایرونی هستیم دیگه، از هر فرصتی استفاده می‌کنیم...
من: چطور شد؟ وقتی تو کانادا اتفاق می‌افته ربطی ژن نداره تو ایران داره؟
ط: خوب کانادا (و آمریکا) کشورهای سرمایه‌داری هستش اون‌جا نیستش...

صدا صدا، صدای من - ۲

   
 وقتی رفتم کانادا، با کمال تعجب دیدم که همین مشکل وقتی پشت تلفن صحبت می‌کنم وجود داره. این مشکل یه بُعد جدید پیدا کرده بود!

خیلی وقت‌ها (همیشه) پیش میومد که وقتی به یه جا زنگ می‌زدم (مثلا برای بانک) قبل از این‌که اطلاعات‌م رو بپرسه طرف با یه همچین جمله‌ای صحبت رو شروع می‌کرد:
 
How I can help you miss?

بعضی از جاها، اطلاعات جنسیت رو نداشتن و حتی وقتی اسم و فامیل رو می‌پرسیدن هنوز من یه خانم بودم براشون!
تنها راهی که برای اثبات مرد بودنم بود را هم از دست داده بودم!


مناسب‌سازی

من هر وقت می‌خوام نیکان رو تشویق کنم براش می‌خونم:
آفرین، صد آفرین، هزار و سیصد آفرین، غلمان روی زمین!

فرهنگستان توجه کن!

از وقتی نیکان اومده تو خونمون، خیلی پیش میاد که من یا ه بگیم:

ببین جیش کرده؟
تا الان هنوز جیش نکرده...
صبح که شیرش رو خورد جیش هم کرد...

ولی وقتی می‌خوایم در مورد امتحان کتبی‌اش صحبت کنیم مجبور هستیم از واژه‌ی زشت و بیگانه‌ی «پی‌پی» استفاده کنیم. فکرش رو بکنین در جملات بالا، جیش کردن رو با «ریدن» جایگزین کنیم!😂


باید عادت کنی!

دیروز با ه نیکان رو بردیم حموم! بماند که ه چقدر ویدیو دید و من چقدر بهش گفتم حالا نیکان که هنوز تمیزه و ...

اول کار همه چی داشت خوب پیش می‌رفت و نیکان هنوز داشت تصمیم می‌گرفت که از حموم کردن خوشش میاد نه.

ه: شیر آب رو می‌بندی؟
من خواستم شیر آب رو می‌بینم که دستم برای یک ثانیه خورد به شیر دوش، و یکم آب از دوش پاشیده شد پایین. چند قطره آب ریخت رو نیکان.
ن: 😢😢😢😢😢😓😓😥😥😪😪
ه: (بعد از کلی تلاش نا‌موفق برای آروم کردن نیکان، با لحن بچگونه) عسلم باید عادت کنی دیگه! بابات این‌طوری‌ه دیگه!! به وقت‌هایی سوتی می‌ده... عادت می‌کنی. مجبوری عادت کنی!

اولین روزی که از بیمارستان برگشتیم خونه:

ه: من فقط ۳.۵ کیلو وزنم کم شده... یکم بیشتر از وزن نیکان!:ناراحت
من: من هم ۳.۵ کیلو وزن کم کردم... یکم بیشتر از وزن نیکان!:متعجت
ه:‌ تو چرا این قدر وزن کم کردی خب؟
من: بالاخره من هم حامله بودم دیگه*:ي

*تو انگلیسی می‌گن «ما حامله هستیم» (We are pregnant).

عوضش کن

ه: نیکان شیرش رو خورد، برو عوضش کن...
من: چرا عوضش کنم؟ نیکان که بچه‌ی خوبیه!از این بهتر از کجا گیر بیارم!

پ.ن. نیکیان تبدیل شد به نیکان:ي