مادر بی‌جون

پیش‌زمینه: مادر من، هنوز وقتی که نیکان به دنیا نیومده بود، اعلام کرد که می‌خواد نیکان بهش بگه «مادر جون». مامان «ه» هم تصمیم گرفت که «مامان جون» باشه.

«ه» از خرید برگشته بود و داشت لوازم رو جابه‌جا می‌کرد.

من: نیکان! بیا بریم ببینیم مامان‌جونت چی‌کار داره می‌کنه؟
ه: مامان‌جونش که این‌جا نیست!؟
من: خوب بیا بریم مادر جان‌ات رو ببین!
ه: مادرجونش هم که این‌جا نیست؟
من: خوب! بیا بریم مادر بی‌جون‌ات رو ببینیم!

هیچ نظری موجود نیست: