چهارشنبه ۱۹ مرداد
بعضی وقتها، بهطور تصادفی، میفهمی که یه عادت خاص داری، یه کاری رو تکرار میکنی، و ...
برای اولین بار، سال ۸۰ فهمیدم که وقتی شروع به خوندن یه کتاب میکنم تا تمومش نکنم زمینش نمیزارم. (امتحان میانترم ریاضی مهندسی بود و من خوندن کتاب مرشد و مارگاریتا رو شروع کرده بودم). برای اون امتحان، تقریبا هیچی درس نخوندم.
بعد از اون، شروع کردم به ترک این عادت (کشتن حس کنجکاوی بیشفعالم!). یه زمان مشخص از روز رو به کتاب خوندن اختصاص دادم (و خیلی پایبند بودم که از اون محدودهی زمانی خارج نشم - حتی اگه وسط خوندن یک صفحه بودم).
تازگیها متوجه شدم که الان از اونطرف بوم دارم میافتم: اصلا نمیتونم یه کتاب داستان رو بگیرم و بیشتر از یکی دو ساعت متوالی بخونمش. باید وسط خوندنم حتما یه وقفهای باشه. (عجیبتر از اون اینه که برای دیدن فیلم سینمایی هم همین کارو میکنم. اگه تنها باشم، یه فیلم ۲ ساعته رو تو ۲ وعدهی یهساعته میبینم!).
پارسال متوجه شدم که کلا هر جایی برای تفریح و یا مهمونی میرم با دوستای صمیمیام میرم. و اگه به هر دلیلی اونا بپیچونن منهم اون مهمونی یا ... رو میپیچوندم.
از اول این هفته شروع کردم به ترک این عادت! اگه یه برنامهای بچینم و دوستام همراهی نکنن خودم تنهایی میرم (تا این لحظه که ۲ بار این موضوع پیش اومده). تنها نگرانیام اینه که یکدفعه ببینم به این طرز رفتار عادت کردم و همهجا تنها میرم!!
بعضی وقتها، بهطور تصادفی، میفهمی که یه عادت خاص داری، یه کاری رو تکرار میکنی، و ...
برای اولین بار، سال ۸۰ فهمیدم که وقتی شروع به خوندن یه کتاب میکنم تا تمومش نکنم زمینش نمیزارم. (امتحان میانترم ریاضی مهندسی بود و من خوندن کتاب مرشد و مارگاریتا رو شروع کرده بودم). برای اون امتحان، تقریبا هیچی درس نخوندم.
بعد از اون، شروع کردم به ترک این عادت (کشتن حس کنجکاوی بیشفعالم!). یه زمان مشخص از روز رو به کتاب خوندن اختصاص دادم (و خیلی پایبند بودم که از اون محدودهی زمانی خارج نشم - حتی اگه وسط خوندن یک صفحه بودم).
تازگیها متوجه شدم که الان از اونطرف بوم دارم میافتم: اصلا نمیتونم یه کتاب داستان رو بگیرم و بیشتر از یکی دو ساعت متوالی بخونمش. باید وسط خوندنم حتما یه وقفهای باشه. (عجیبتر از اون اینه که برای دیدن فیلم سینمایی هم همین کارو میکنم. اگه تنها باشم، یه فیلم ۲ ساعته رو تو ۲ وعدهی یهساعته میبینم!).
پارسال متوجه شدم که کلا هر جایی برای تفریح و یا مهمونی میرم با دوستای صمیمیام میرم. و اگه به هر دلیلی اونا بپیچونن منهم اون مهمونی یا ... رو میپیچوندم.
از اول این هفته شروع کردم به ترک این عادت! اگه یه برنامهای بچینم و دوستام همراهی نکنن خودم تنهایی میرم (تا این لحظه که ۲ بار این موضوع پیش اومده). تنها نگرانیام اینه که یکدفعه ببینم به این طرز رفتار عادت کردم و همهجا تنها میرم!!
۱ نظر:
مى تونى يك كار ديگه هم بكني مثلا جايى خواستى برى به چند تا دوست ديگتم بگى!
ارسال یک نظر