یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۶
دیشب رفته بودیم خونهی دوتا از بچهها. جمع ما حدود ۱۲- ۱۳ نفر بودیم که همه پسر بودن به جز یه دختر. داشتیم حرف میزدیم که دیدیم تنها دختر جمع خیلی شاکی شده که بابا من حوصلم سر رفت. در مورد یه چیزه دیگه صحبت کنید. یکی از پسرها گفت که اگه ما پسرها تو یه جمع باشیم که توش اینقدر دختر باشه کلی خوشحال میشیم و کف میکنیم!
دیشب رفته بودیم خونهی دوتا از بچهها. جمع ما حدود ۱۲- ۱۳ نفر بودیم که همه پسر بودن به جز یه دختر. داشتیم حرف میزدیم که دیدیم تنها دختر جمع خیلی شاکی شده که بابا من حوصلم سر رفت. در مورد یه چیزه دیگه صحبت کنید. یکی از پسرها گفت که اگه ما پسرها تو یه جمع باشیم که توش اینقدر دختر باشه کلی خوشحال میشیم و کف میکنیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر