داشتم با یکی از بچهها چَت میکردم. در مورد استاد جدیدش و ... صحبت میکردیم:
اون: استاد جدیدم لب نداره. من باید تو خونه کار کنم.
من: حالا باهاش صحبت کن شاید تونس یه جایی برات جور کنه.
...
اون: من لب(آز) میخوام.
من یه لحظه فَکَم افتاد که چطور این نکتهی انحرافی رو دید!
اون: استاد جدیدم لب نداره. من باید تو خونه کار کنم.
من: حالا باهاش صحبت کن شاید تونس یه جایی برات جور کنه.
...
اون: من لب(آز) میخوام.
من یه لحظه فَکَم افتاد که چطور این نکتهی انحرافی رو دید!
۲ نظر:
یاد نیما افتادم (یا یکی دیگه بود؟) وقتی که بالاخره لب-دار شده بود: «بالاخره از استادم لب گرفتم!»
ps. dude, tarikh haro doros bezan, kheili roo aasabe
ارسال یک نظر